کاش بودی...
ســـــلام عزیز مامان
خوشکلم در چه حالی؟
نفسم امروز مامانی خیلی کسله شاید از خواب زیاد باشه شب دیر خوابیدم صبح 11بیدارشدم قراربود با خاله ژیلا بریم بیرون اماساعت 9 بیدارشدم و کنسلش کردم بعدش بازخوابیدم
یه جوری ام اصلا حوصله ندارم...
شاید قراره امروز فردا مریض شم بخاطراون باشه...
امروز که بابایی اومد باآقای شفیع پور تماس میگیره و میگه که ازوقت مامانی گذشته و اگه موافق باشن این بار میرم برای اون 5تاشیاف که قرار بود روز4دوره بعدی بهم بدن...
چقد لذت بخش بود اگه الان بغلم بودی یا لااقل تودلم...
همه مامانا میگن اون موقع سرت خیلی شلوغ میشه الان خیلی راحتی و از این حرفا...اما همه مامانا طعم شیرین مادری رو چشیدن علیرغم سختی هایی که داره شیرینه و هیشکی ازش نمیگذره...
مامانی گاهی یه چی تودلم قلقلکم میده میگم شاید این ماه که مریض نشدم خدا تواین ماه عزیز دعاهارو مستجاب کرده...آخ اگه میشد چی می شد...
هرچند نمیشه میدونم...
ولی به هرحال منتظرتیم مامان جان