باز منه خوش خبر
سرظهری به مامان بزرگم زنگ زدم و خبر خوش رو بهش دادم....
بهش گفتم مشتلق بده ...گفت چی شده الناز بگو...گفت خواب خوب دیدما بگو چی شده...نیس مسیحی بوده و مسلمون شده خیلی قابل احترامه دوسش دارم هرچند ....بگذریم
گفتم آلیس رو پیدا کردم...گفت توروخدا و باصدای بلند گریه کرددلم سوخت براش ...ولی بابای من که خیلی بهش میرسه ...بالاخره بچه هاشن دیگه دلش اونارو هم میخواد
خلاصه گفتم که با آلیس قرار گذاشتم و قراره شب بیایم و اونجا وب بدیم و همدیگرو ببینین...
یا خدا قربونت بشم بخاطر همه ی خوبیهات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی