این روزای ما
سلام
مامانای گل و نی نی های ناز
امیدوارم خوب باشید و منم دعا کنید این چن هفته هم خوب و خوش بگذره....
چن روز بود هوای ارومیه افتضاح گرم بود...اصلا هوا جریان نداشت و منم دست و پاهام خارش شروعکرده بودن رفتم دکتر شربت دادن و هرشب یه قاشق میخورم و بخاطر غفونتم سفالکسین میخورم....از دیشب یه مقدار هوا بهتر شده و منم حالم بهتره...زنـــــــــــدگیه دیکه
جمعه صبح همسری گفت پاشو دوش بگیریم بریم بیمارستان دیدم اصلا نا ندارم برم بیرون گرمابهم بخوره از هوش میرم.....ساعت شش رفتیم یه ماشین شارژی بریا بردیای قشنگمون خریدیم ورفیتم بیمارستان وای نی نی چقد عوض شده بود صورتتش کلا پفش رفته بود وشده بود یه نی نی دیگه...نتونستم بوسش کنم چون تو گهواره بیمارستان بود نتونستم خم بشم اما محو تماشاش بودم....
بعد ماامنم طفلک که روزه بود از صبح بیمارستان بود برداشتیم اومدیم خونشون گذاشتیمش و مااومدیم از خونه دارو وانسولین منوبرداشتیم و رفتیم خونه مادرشوهری به پشنهاد من....دیروز حالم خوب نبود و صبحونه خوردم و تا ساعت 18 بکوب خوابیدم تا همسری اومد دید نه نهار خوردم نه چیزی برای خوردن هست رفت غذا خرید و اومد باهم خوردیم یه دستی به سرو روی خونه کشیدیمو دوش گرفتیم.....امروز ولی شکرخدا حالم خوبه.....نی نی هامم که بعد از ظهر به بعد شروع میکنن به مشت و لگد زدن قربونشون برم....
انشالله یه هفته موند که هشت ماه تموم بشه...خدایا به این ماه بزرگ و قشنگت دامن همه ی منتظرارو سبزکن و نذار دلشون بکشه.....شبهای قدر رو پیش رو داریم ...یادمه پارسال از ته دل از خدا خواستم سفارش میکنم از ته دل از خدا بخواید بهتون میده مطمین باشید...
میبوسمتون....